خاطره های زخمی............ مانند سایه ایست که در تاریکی مطلق نیز تنهایم نمیگذارد هر روز نقشه ای جدید برای فرار از دستش هر روز راهی جدید برای گم شدن ولی گویا او باهوش تر است همه چیز را میداند تمام حرکاتم را نمیدانم این تکرار چه چیزی را اثبات میکند نمیدانم چرا رهایم نمیکند نمیدانم شاید به گمانش فراموش میکنم ولی عجیب با معرفت است همه اش از حال میگوید که گذشته را بخواباند شاید بتواند دوست خوبی باشد حکایتش را نمیدانم ولی گویا دنیا را این گونه ساختند که خاطره های زخمی دوستت شوند................. مانند هیزم مصنوعی شومینه میسوزم و پایان ندارم درد یعنی این............
مردن دل ها چه سود وقتی شنیده نشود صدای مردن خدایا رو دلم مانده حرف هایی که از خاطره ها حرف میزند حرف هایی که ممنوع شده است گفتنش حرف هایی که خون دل خوردیم تا پنهان بماند حرف هایی که تمامی ندارد حرف هایی که فقط حرف نیست خوبیش این است که ترسی نداری از چرخش روزگار بی رحمی که شکستنی ها را میشکند بازی ها را میکند و سرانجام رهایت میکند از تلخی تقدیری که دنیای شیرینت را از ارزوها جدا میکند از اینده ای که معلوم نیست سهم که هستیم همه به هم می پیچند همانند باد سردی در میان درختان انگاری شوق پرواز دارند بی هیچ نگرانی گویی فقط من در عذابم....... خواب روزهاست پر کشیده بال ارزوهایم خیلی وقت است شکسته به سمت جلو حرکت میکنم نه برای فرار از زندگی برای فرار از تنهایی برای فرار از منی که نمی شناسمش برای اینکه بشکنم شیشه قلب هایی که زود ترک میخورند تا بدانند زندگی زیستن نیست اموختن شکستن است دلتنگی را روزهاست میشمارم به قدری سنگین شده که نمیتوانم بر کول بگیرم دوست داشتن را اموختم حال مانده نفرت تا اموزگار شوم برای کسانی که اول راه اند...........
هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده قدرت من نیست! مسئله ، خستگی از اعتمادهای شکسته است...........
من در این نقطه ی دور در بلاتکلیفی در کش و قوس خیالی جانکاه به افق چشم بدوزم تا کی؟؟؟ بی سبب منتظر معجزه ام بی ثمر دیده در این راه کبود می دوم در پی تو سال ها امد و رفت بارها من دیدم سفر چلچله ها کوچ برف از دل کوه بلند لیک ، یاد تو ز دل کوچ نکرد.............
در کوچه های احساسم
چمدانت را که به دست می گیری
دلایل بودنم را مرور میکنم هر روز ، هر روز از تعدادشان کم میشود ، اخرین باری که شمردمشان تنها یک دلیل برایم مانده بود .... .... .... ان هم دیدن تو بود . چه کسی میگوید دوری سردی می اورد ؟؟؟؟؟ وقتی که هنوز با یادت بند بند وجودم گرم میشود ........ |
About
به وبلاگ من خوش آمدید
Home
|
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 13271
تعداد مطالب : 41
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1